آهنگسازی یا کمپوزیسیون، ایجاد قطعه ای بدیع است که در شنونده تأثیری عمیق به جای گذارد و او را دگرگون سازد. به بیانی دیگر آهنگسازی عبارت است از کنار هم نهادن و اختلاط و ترکیب نغمه ها به نحوی که با ایجاد تعادل در بین آنها قطعه موسیقی زیبایی به وجود آید.
در حقیقت آفرینش هنری برای هنرمند نیازی است ضروری به منظور بیان و از قوّه به فعل درآوردن اندیشه ها و تخیلات ذهنی او به صورتی عینی.
قدرت ایجاد و خلق ایده های موسیقایی و ترکیب و ساختار آن، استعدادی است که به طور طبیعی در ذاتِ برخی از افراد وجود دارد و در واقع خلق آثار برجسته، به نبوغ و استعداد فوق العاده ذاتی مصنّف آن نیاز دارد، همان طور که آهنگ سازان بزرگ با نبوغ خود توانسته اند با سهولت، آثار سلیس و برجسته ای ابداع کنند که از نظر کمیت و کیفیت در بالاترین سطوح هنری قرار دارد.
با همۀ اینها، نوابغ بزرگ یا سازندگان جامعه های فرهنگی هنری نیز، از آموزش تكنيك های مختلف آهنگسازی و نوازندگی بی نیاز و بی بهره نبوده و همیشه با پشتکار فراوان خود به تحصیل و مطالعه فنون مختلف موسیقی پرداخته اند تا با استفاده از تجربیات گذشتگان و بر پایه آن تجربیات، بتوانند ابداعات و نوآوریهای خود را به نحو بدیع و برجسته تری به صورت آثاری بی نظیر و ارزنده عرضه کنند و برای آیندگان به یادگار گذارند.
هر آهنگساز باید حداقل یک ساز، به ویژه پیانو را به خوبی بنوازد. آهنگساز معمولا برای آهنگسازی از ساز استفاده میکند و همزمان مینوازد و لحن و حس خود را روی ترانه اعمال میکند. البته نواختن ساز اجبار نیست زیرا او میتواند با تکیه به تبحر خود و شناخت موسیقی بدون استفاده از ساز و تنها با زمزمه و تکرار ترانه آهنگسازی کند. آهنگساز تعیین میکند یک ترانه با چه لحنی، در چه گامی، با چه صدایی، در چه دستگاهی و چه سبکی (پاپ، راک، رپ، جاز و بلوز) خوانده شود. تعیین اینکه کجای ترانه باید با صدای بلند یا پایین خوانده شود، اوج و فرود ترانه کجا باشد و برخی اوقات انتخاب ترجیع بند (نقطه اوج ترانه که معمولا تکرار میشود) نیز اگر در ترانه مشخص نشده باشد، در اختیار آهنگساز است.
https://chakadmusic.com/blog/basics-songwriting/چگونه آهنگساز شویم؟
مطالعه و تمرین پیوسته در آهنگسازی نقش مهمی در پرورش استعداد ذاتی نوآموز برای ایجاد ملودیهای متوازن و زیبا دارد.
ولی افرادی که در این هنر استعداد و ذوق کافی ندارند متأسفانه نمیتوانند ملودیهای متعادل و بکری به وجود آورند. تمرین و مطالعه زیاد نیز جای خالی استعداد مذکور را پر نخواهد کرد. بنابراین، هر کس باید به هنری روی آورد که استعداد ذاتی آن را داشته باشد.
در حقیقت بدعت و تناسب و زیبایی ملودی، عامل اساسی آهنگسازی است.
از این رو می توان گفت که موسیقی واقعی بدون وجود ملودی در آن هیچ ارزشی ندارد، ولی ناگفته نماند که کنار عمیق ترین احساسات ملودی يك آهنگساز که به وسیله نوازنده های توانا به شنونده القا میشود، نوعی هوش و فراست ریاضی نیز هست که به اسکلت موسیقی شکل می بخشد و با عوامل دیگری مانند هارمونی و کُنترپُوان و سازبندی و فرم، ساختمان آن را تکامل می دهد.
این مهارت ساختاری در آهنگسازی، فقط به وسیله تمرین و تجربه های فراوان علمی و عملی و کوشش خستگی ناپذیر، به دست می آید و یکی از مهمترین وسایلی است که ذوق و استعداد ذاتی آهنگساز، بدون آشنایی و مهارت با تكنيك و كاربرد این عوامل، به شکلی سرکش و خودسر و بدون انضباط باقی میماند.
در ابتدای امر، ممکن است در ذهن نوآموزان علاقه مند به آهنگسازی، ملودی های متناسب کوچکی خودنمایی کند که اگر نوآموز در آن مقطع زمانی توانایی بهره گیری و پیشبرد آن را به منظور ايجاد يك قطعه موسیقی نداشته باشد، آن ملودی ها کم کم از یاد می روند.
ضبط و یادداشت اینگونه طرح ها و الگوها، بسیار سودمند است زیرا ممکن است در مقطع زمانی دیگر و در شرایط مناسبتری پایه و اساس قطعه ارزنده ای باشند.
می توان دو عامل اصلی آفرینش و ساختمان را که اولی ذهنی و دومی عینی است، به ترتیب، ابداع و تكنيك ناميد.
عامل «ابداع» یعنی به وجود آورنده ی آثار تازه و بدیع، فرایندی درونی و اسرارآمیز است که هیچگونه فرمول و قانونی در آن راه ندارد و کسی که در او شراره ای از این موهبت نباشد، نمیتواند چیزی بیافریند.
ولی در عین حال این شراره، به شرطی دوام می یابد که نوآموزِ خستگی ناپذیر، با کوشش همیشگی خود در راه آموزش فنون گوناگون این هنر، آتش آن را شعله ور و برافروخته نگاه دارد.
در این مورد دقت و مطالعه و پشتکار و تجربه، تنها وسیله هایی هستند که موفقيت يك نوآموز با استعداد را تضمین میکنند و او را به يك آهنگساز بی بدیل و با ارزش بدل می سازند.
نوآموزان آهنگسازی در آغاز کار بهتر است نمونه با ارزش و مشخصی مانند و یا شبیه کارهای یکی از آهنگسازان را در نظر گیرند و بر آن کار کنند تا بتدریج به راه صحیح آهنگسازی کشیده شوند.
این عمل مانند تمرینهای نوآموزان نقاشی است که در ابتدای کار خود، از اشیاء مختلف کپی تهیه می کنند تا استعداد و خلاقیت آنها در اثر تقلید از نمونه های برجسته کم کم شکوفا شود و بتدریج استقلال یابد.
نوآموزان آهنگسازی نیز نباید از اینکه با الهام از مدل آهنگساز دیگری کار می کنند، مأیوس شوند زیرا پس از مدتی که به تجربیاتشان افزوده شد، بتدریج روش مخصوص به خود را باز می یابند و از آن بهره خواهند گرفت.
لازم به یادآوری است که استفاده از نمونه ها نباید تقلیدی ناآگاهانه از سبك و شیوه آهنگسازان دیگر باشد. بلکه ادامه مدل و گسترش آن، باید با آگاهی و بصیرت کامل نوآموز و به شکلی باشد که با قطعه اصلی متفاوت باشد، تا بتواند کم کم با کنار گذاشتن روشهای مصنفان دیگر و تقلید از آنها، نوآوری و ابداعات خود را بهتر و بیشتر ارائه دهد.
مبانی آهنگسازی
موسیقی كلاسیك از ۳ لایه ی ملودی – هارمونی – باس و به عبارت ساده تر از دو لایه ی ملودی و هارمونی تشکیل شده است.
از توالی صداهای موسیقی یا نغمه ها، با استفاده از فواصل متصل و منفصل بالارونده و پایین رونده که به ترتیبی ویژه و مؤثر، رشته واحدی از نغمه ها را تشکیل میدهند، ملودی حاصل می شود. مانند آوازی که به وسیله ی صدای انسان خوانده یا آهنگی که به وسيله ی يك ساز بادی مثل فلوت و غیره نواخته می شود.
هر کس که به موسیقی می اندیشد، بی درنگ مفهوم ملودی به ذهنش راه می یابد، برای برخی از افراد موسیقی همان ملودی است.
البته این تصور تا حدودی درست است زیرا قسمت نسبتاً مهم موسیقی از نغمه هایی افقی تشکیل یافته است که مانند حرکات موج مرتباً دگرگون میشوند و بالا و پایین میروند و در طول زمان حرکت میکنند.
قسمت دیگر موسیقی، نغمه های عمودی متوافقی است که به طور همزمان و مانند سایه آنها را تعقیب می کنند و هارمونی نام دارند. اگر این تعریف را بپذیریم در می یابیم که ساختن يك قطعه موسیقی، بدون وجود ملودی، امکان پذیر نیست و اگر ملودی را متشکل از نغمه هایی بدانیم که یکی پس از دیگری می آیند، هیچ مصنفی نمی تواند از آن پرهیز کند.
بنابراین میتوان گفت که هر آهنگساز همواره ملودی خلق می کند و ملودیهای گوناگون ممکن است به صورت قطع های گوناگونی مانند جمله پريوديك، جمله عبارتی، نیم جمله، برش و موتیف باشد.
موتیف چیست؟
موتیف، مانند سلول زنده در بدن جانداران، كوچكترین واحد دارای مفهوم در موسیقی است و همانطور که از اجتماع تعداد زیادی از سلولها نسج به وجود می آید، از تکرار تعدادی موتیف نیز میتوان يك برش (Section)، نیم جمله (Phrase)، جمله (Sentence) و حتى يك قطعه موسیقی تصینف نمود.
موتيف (Motif) مجموعه ای شامل تكرار يك نغمه (Tone) معین یا چند نغمه مختلف با وزنی بسیار مشخص است که در آن، وزن بیشتر از فاصله اهمیت دارد و از تکرارهای آن در سطحهای مختلف باز شناخته می شود.
ولی این تکرارها الزاماً یکسان نیست، بلکه به منظور ایجاد تنوع و پرهیز از یکنواختی در موسیقی، میتوان موتیف را در مبناهای مختلف، یا تغییرات وزن (ریتم) یا افزودن یکی دو نغمه به آن و یا ساختارهای متنوع دیگر مورد استفاده قرار داد، مشروط بر آنکه پس از تغییرات، قالب و هویت اصلی آن قابل شناسایی باشد. چنانچه یکی دو نت به انتهای موتیف اضافه شود، آن را موتیف تمدید شده می نامیم.
از اتصال چند موتیف یکسان، یا مختلف، ممكن است يك برش (Section) و از توالی دو یا سه برش، نیم جمله (Phrase) و از وصل دو یا سه نیم جمله، يك جمله کامل (Sentence) به وجود آید.
در برخی موتیف ها شروع موتیف، ضرب ضعیف میزان و خاتمه آن، روی ضرب قوی میزان بعدی است، بنابراین در اجرای این گونه موتیف ها باید اکسان یا قوت و ضعف ضرب ها جابه جا شود.
چنین موتیف هایی موتیف مذکر نام دارند که تکیه آن روی ضرب آخر میزان قرار میگیرد. در نتیجه نغمه اول میزان بعدی، ضعیف اجرا می شود.
ولی اگر موتیف روی ضرب ضعیف تمام شود، موتیف را مؤنث گویند، در نتیجه اجرای قوت و ضعف ضربها به طور طبیعی خواهد بود.
بنابراین اضافه شدن يك نغمه به انتهای موتيف مذکر، آن موتیف را به موتیف مؤنث تبدیل می کند، این امر یکی از عوامل تغییر موتیف و ایجاد تنوع در موسیقی است.
گاهی دومین موتيف، يك فاصله سوم، پایین تر از موتیف اول، و موتیف سوم یک فاصله سوم پایین تر از موتیف دوم آغاز شده است؛ به این گونه تنوع، که موتیف را از نغمه ها یا درجات دیگر گام شروع کنند، مارش ملوديك (Sequence) می گویند.
نصف کردن طول زمانی هر يك از نغمه های موتیف، کهانش (Diminution) و دو برابر کردن هر يك از آنها، مهانش (Augmentation) نام دارد.
در این گونه تغییر موتیف گاهی نیز در صورت لزوم ممکن است تمام نغمه ها به يك نسبت بزرگ و كوچك نشوند ولی به هر صورت این عمل به منظور ایجاد تنوع، کاربرد بسیاری دارد.
همان طور که تصویر اجسام در آینه، از نظر جهت به شکلی دیگر در می آید. آهنگسازان نیز در قطعات موسیقی خود، برای ایجاد تنوع، از تصاویر مختلف موتیف یا قسمتی از جمله استفاده میکنند.
مثلاً اگر آینه ای را به طور عمودی در کنار موتیف قرار دهیم، موتیف به شکل از راست به چپ، و اگر آن را به طور افقی در بالا یا پایین موتیف بگذاریم، تصویر موتیف به شکل واژگون در می آید.
با استفاده از این ابتکارات میتوان موتیف را به صورت چهار شکل اصلی (original)، قرینه ی آینه وار افقی (Mirror cancrizans)، قرینه ی آینه وار قائم (Mirror inversion) و آینه وار افقیِ آینه وار قائم یا آینه وار قائمِ آینه وار افقی ارائه نمود و با استفاده ی کاربرد این شکل ها بر روی درجات مختلف گام، حالات گوناگونی از موتیف و غیره به دست آورد.
نشانه های اختصاری برای شکل اصلی (Original)، O. و برای قرینه افقی (Cancrizans) یا (Retrograde)، R. و برای آینه وار قائم (Inversion)، I. و برای قرینه افقی قرینه قائم، IR. و برای قرينه قائم قرینه افقی RI. که نتیجه دو مورد اخیر یعنی IR. و RI. ، یکی است.
چون موسیقی هنری زمانی است، یعنی نغمه های تشکیل دهنده آن یکی پس از دیگری می آید و هنگام شنیده شدن قسمتهای دیگر آن، اثری از نغمه های شنیده شده باقی نمی ماند، به همين جهت لزوم یکی از اصول زیبایی شناسی یعنی تکرار در آن بیش از سایر هنرها به چشم می خورد.
ولی برای جلوگیری از یکنواختی تکرارهای مُشابه، آهنگسازان از اصل دوم یعنی تنوع نیز استفاده می کنند، مشروط بر آنکه اصل سوم زیبایی شناسی یعنی وحدت که اجزاء مختلف قطعه موسیقی را از نظر تعادل و تناسب به هم مرتبط می سازد، برقرار بماند.
در آهنگسازی، برای ادامه ی موسیقی لازم است موتیف را چندین بار تکرار کنند و یا موتیف های دیگری را به آن اتصال دهند. با وجود این، باز هم تکرار قسمتهای متصل شده، ضروری است و چون تکرار زیاد، باعث یکنواختی میشود، موتیف را با ابتکارات گوناگون، متنوع می کنند، تا ضمن حفظ وحدت، تنوع را نیز رعایت کرده باشند. این تغییرات عبارتند از:
تنالیته چیست؟
صدا یا نغمه، یکی از مهمترین مواد و عناصر ساختمانی موسیقی است که از اختلاط و ترکیب قائم صداها با یکدیگر، هارمونی، و از کنار هم نهادن آنها موتیف، تِم، سوژه و جمله که هر يك جلوه های مختلفی از ملودی هستند، حاصل میشود.
گروهی از این نغمه ها اگر به طور همزمان به گوش برسند آکوردهایی تشکیل میدهند که پشتیبان ملودی های زیبا هستند و گروه دیگر، نغمه هایی هستند که رابطه با نغمه ی مهم دیگر به نام تونيك (Tonic) يا مركز تُنال (Tonal center) با ترتیبی خاص، تنالیته (Tonality) یا مایه، و با فاصله هایی معین، مُدالیته (Modality) یا مقام، و به شکلی نردبانی، گام (Scale) را به وجود می آورند.
تناليته (key)، کیفیتی است که در اثر مقایسه ی نغمه های مختلف با نغمه ای ثابت به نام تونيك، احساس می شود.
مداليته نحوۀ قرار گرفتن فاصله های مختلف این نغمه ها با یکدیگر و با تونيك است و گام، رشته ای است از نغمه های پی در پی به شکل نردبان که در درون يک هَشته (octave) با فاصله های متصل در کنار یکدیگر قرار دارند.
به طور کلی در موسیقی، دو نوع گام كروماتيك (Chromatic) و دیاتونيك (Diatonic) كاربرد دارد. گام کروماتيك غربی از دوازده نیم پرده (هفت نیم پردۀ دیاتونيك و پنج نیم پردۀ كروماتيك) تشکیل شده است و گام دياتونيک (Diatonic Scale) از فواصل پرده (Tone)، و نیم پرده (Semitone) و یک و نیم پرده (A tone-and-a-half) یا فاصلۀ دومِ افزوده (Augmented second) که به ترتیبی خاص کنار یکدیگر قرار دارند، به وجود آمده است.
در گام های غیر اروپایی، فواصل دیگری نیز در میان درجات گام (Scale degrees) وجود دارد. مثلا در یکی از اقسام گامهای ژاپنی به نام هیراجوشی (Hira Joshi) علاوه بر فاصله های پرده و نیم پرده، فاصلۀ متصل دو پرده ای نیز دیده میشود. درجات گام هیراجوشی از مبنای نت «لا» عبارتند از: لا ← سی ← دو ← می ← فا ← لا
این گام، «پنج درجه ایِ نیم پرده دار»(Pentatonic hemitonic scale) نامیده می شود که فواصل آن در يك اكتاو به این ترتیب: پرده ـ نیم پرده ← دو پرده ← نیم پرده ← دو پرده است.